اگر صداقت بهترین سیاست است، پس چرا در عمل اینقدر دروغ و فریبکاری وجود دارد؟ و اگر شما از صادق نبودن دیگران با خودتان احساس بدی پیدا میکنید، چطور میتوانید آن دروغهای کوچک و به اصطلاح مصلحتی و توصیفات اغراقآمیز خود در گفتگو با دیگران را توجیه کنید؟
اگر ما توقع داریم مردم شهامت صادق بودن با ما را داشته باشند، آیا نباید همین انتظار را از خودمان نیز داشته باشیم؟ شاید لازم است نگاهی دقیقتر به موضوع صداقت بیاندازیم و ببینیم آیا این واقعا بهترین سیاست است یا نه.
ما در موقعیتهای متفاوتی تصمیم به صادق بودن یا نبودن میگیریم. اینکه گرایش ما بیشتر به کدام سمت است ریشه در دوران کودکی ما و زمانی که میخواستیم از تنبیه شدن فرار کنیم دارد. در آن سنین، ترس بر ما غالب بود و ما حرفی را میزدیم که عواقب کارهای اشتباهی که کردهایم را نبینیم. از آنجاییکه پرهیز از رنج، قویترین انگیزه انسان برای عمل کردن است، ما به سرعت یاد گرفتیم که در هر شرایط دردناکی به دروغ گفتن پناه ببریم. برخی از افراد، دروغ گفتن را برای دشوارترین شرایط نگه میدارند. برای برخی دیگر، دروغ گفتن استراتژی اصلی رفتاریشان میشود و تا زمانی که کسی مچ آنها را نگیرد، نه احساس گناه میکنند و نه احساس پشیمانی.
توجیههای معمول برای دروغگویی
در عین اینکه با دروغگویی میتوان از عواقب ناخوشایند کارها طفره رفت، دلایل مقبولتری نیز برای کاملا صادق نبودن وجود دارد مانند:
– نیازردن دیگران و آسیب نرساندن به غرور آنها.
– شأن خود را در نگاه دیگران حفظ کردن.
– این فرض که ما با دروغ گفتن از دیگران حمایت میکنیم.
– حفظ غرور خود با جلوگیری از شرایط خجالتآور.
– ما از کسی خوشمان نمیآید اما نمیخواهیم او متوجه شود.
در اولین نگاه، ممکن است فکر کنید اینها همه دلایلی موجه برای تحریف حقیقت هستند. آیا این کار در جهت خیری بزرگتر انجام نشده است؟ پذیرفتن این مسئله به معنی این است که معتقد باشیم هدف وسیله را توجیه میکند، به عبارتی، انجام کاری اشتباه بیاشکال است چنانچه آن کار شما را به نتیجه دلخواهتان برساند.
چرا توجیه میکنیم؟
هرگاه به توجیه خود و کارهایمان میپردازیم، میدانیم که یک جای کار را اشتباه رفتهایم. دلیل آوردن میتواند به طور موقت ذهن استدلالگر ما را آرام کند، اما برای تناقض درونی که در ما ایجاد شده کاری انجام نمیدهد. وقتی ما عمدا کاری انجام میدهیم که اصول اخلاقی درونی ما را زیر سوال میبرد، این باعث شروع یک تضاد عاطفی ویرانگر در درون ما میشود. نتیجه آن فرسایش و از بین رفتن تدریجی نظام ارزشی ما و یا ابراز رفتاری خود-ویرانگر است. در هر دو صورت ما بازندهایم.
توجیه دروغگویی به هر دلیل که باشد، نوعی دروغ گفتن به خودمان است. زمانی که کسی به ما دروغی میگوید ما احساس آزردگی میکنیم زیرا بر این باوریم که او برای ما احترام کافی قائل نبوده است تا با ما صادق باشد. آیا شما میخواهید همین رفتار را با خودتان داشته باشید؟ البته که نه، زیرا این کار تنها نتیجهاش وخیمتر کردن اوضاع است.
صداقت مستلزم شهامت و درایت است. صادق بودن نیازمند شهامت است زیرا میتواند ما را در شرایط آسیبپذیری قرار دهد و زیر سوال ببرد. برای جلوگیری از آزردن دیگران لازم است صداقت با درایت همراه باشد. صداقت واقعی، ورای بیان حقیقت در همه شرایط است و این تنها گزینه برای افراد بااصالت است.
پنج روش برای هرچه صادقتر و با درایتتر بودن
تکلیف خود را با گذشته مشخص کنید. آیا در گذشته زمانهایی بوده که بهاندازه کافی صادق نبودهاید؟ اینکه شهامت داشته باشید تا گذشته را مرور کنید میتواند برای برخی از افراد ناخوشایند باشد، اما مشخص کردن زمانهایی که در گذشته صادق نبودهاید به شما کمک میکند تا الگوهای اشتباه گذشته را شناسایی و از تکرار آنها جلوگیری کنید.
صداقت را در کارهای کوچک تمرین کنید. برخی از مردم معتقدند که دروغهای کوچک در موارد نه چندان مهم اشکالی ندارد. مسئله این است که اگر در موارد کوچک دروغ بگویید، این تبدیل به عادتی میشود که در کارهای بزرگتر نیز شما را دنبال میکند. بهتر است در موقعیتهایی که صادق بودن آسانتر است و شهامت زیادی نمیطلبد این ویژگی را تمرین کنید تا بتوانید یکپارچگی کافی را برای روبهرویی با شرایط چالش برانگیزتر نیز پیدا کنید.
صادقانه بر مثبتها تاکید کنید. صادق بودن به معنای این نیست که همه اشتباهات و خطاهای دیگران را به آنها اعلام کنید. اگر بر موضوعات مثبت تمرکز کنید، ارزیابی صادقانه شما از افراد و موقعیتها میتواند برای شما و آنها انرژیبخش و تشویق کننده باشد.
تمایلاتتان را با واقعیتها اشتباه نگیرید. واقعیت در نگاه شما ممکن است بر اساس ترجیحات و تمایلاتتان شکل بگیرد. برای صادق بودن، لازم است تشخیص دهید که ترجیحات شخصی شما واقعیت بیرونی را تغییر نمیدهند. تنها تاثیر آنها بر احساس شما درباره واقعیت است. صادق بودن به این معنا نیست که برداشت خود از واقعیت را بهعنوان خود واقعیت به دیگران تحمیل کنید.
گاهی سکوت لازم است. در شرایطی که از شما سوالی پرسیده میشود و صداقت به نفع هیچکس نیست چه باید کرد؟ باید شهامت کافی داشته باشید و بگویید که مایل به پاسخ دادن به آن سوال نیستید. این میتواند در مواقعی که آنها شما را تحت فشار قرار میدهند تا نظرتان را بدانند کمی دشوار باشد. با این حال، شما حق سکوت کردن را دارید. هرگاه که لازم بود از آن استفاده کنید.
صادق بودن همیشه سادهترین روش برای انتخاب نیست، اما روشی است که شما را به فردی اصیل و یکپارچه تبدیل میکند. باوجود شایع بودن دروغگویی، عموم مردم شهامت و صداقت شما را تشخیص داده و آن را ارج مینهند.
چرا صادق باشیم؟
- صداقت به ما احساس فوقالعادهای نسبت به خودمان میدهد. یعنی صادق بودن علاوه بر افزایش عزتنفس و احترام به خود، احساس وجد ناشی از اقتدار را در ما ایجام میکند(که احساسی کمیاب و ارزشمند است).
- صداقت چیزی است که ما از اطرافیانمان انتظار داریم، و این انتظار نمیتواند یکسویه باشد.
- صداقت باعث ایجاد اطمینان میشود. اگر شما فرد صادقی باشید، تلاش میکنید خود را در شرایط دشواری برای صادق بودن قرار ندهید و بنابراین برطبق اصول و ارزشهایی که درست میدانید عمل میکنید. در اینجا نه تنها ترس بر شما حاکم نیست، بلکه شهامت شما به این سبک تقویت میشود.
- صداقت چشمهای شما را نسبت به واقعیت همانطور که هست بینا نگه میدارد. هر چه بیشتر دروغ بگویید، در تار دروغ های خود بیشتر گیر میافتید. و زمانی که دروغ تبدیل به عادتی در شما بشود، دیگر تشخیص واقعیت از غیرواقعی برای خودتان نیز دشوار خواهد شد.
- صداقت باعث میشود کمتر دیگران را به خاطر اشتباهاتشان قضاوت و تنبیه کنید. این کمک میکند تا دیگران به شما اعتماد کنند و در کنار شما بتوانند خود حقیقیشان، بدون هیچگونه نقابی باشند. آنها رابطه با شما را مأمن خود میدانند و برای آن ارزش زیادی قائلاند.
- صداقت پیامدهای مثبت بیشماری دارد. کافی است زنجیره اتفاقاتی که بهصورت علت و معلولی اتفاق میافتد را دنبال کنید تا در هر مرحله پیامدی مثبت از این ویژگی را پیدا کنید.
مطالب مرتبط:
دروغ مصلحتی یا مصلحت دروغی؟
آنچه درباره خلوت کردن با خود نمیدانیم
۲۰ عادت افراد با اصالت شخصیت
به ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید: