هیچ وقت شده یک هدیه خیلی بد بگیرید؟ زمانی که طول می کشد تا کاغذ کادویش را باز کنید به شما فرصت می دهد تا خودتان را آرام و آماده کنید – اما ناگهان هدیه را می بینید و بلافاصله می گویید:
«وای…»
«خوشت اومد؟»
«معرکهس. از کجا گرفتیش؟»
«بانکوک. خوشت اومد؟»
«کی بانکوک رفته بودی؟»
«کریسمس. خوشت اومد؟»
«آره… خیلی. دیگه کجاهای تایلند رفتی؟»
«…»
یکی از نقاط قوت راستگویی این است که همیشه میتوان جرأت راستگویی را در خود تقویت کرد. اگر آدم در گرماگرم موقعیتی حرفی بزند که کاملا درست نیست، بعد میتواند آن را اصلاح و تصحیح کند. من فهمیدهام که ترجیح میدهم آدم ناشی و حتی بیادب و گستاخی باشم تا بیصداقت.
شاید بعضی از شما فکر کنید گاهی صلاح بر این است که دروغی گفته شود تا مخاطبمان را با راستگویی نیازاریم و اگر چنین نکنیم با طفل ۳ یا ۴ سالهای که هنوز عقلش به خوبی نمیرسد فرقی نداریم. اما به واقع چنین نیست.
بیایید ببینیم چه چیز غلطی در دروغهای «مصلحت آمیز» وجود دارد:
نخست اینکه به هرحال اینها هم دروغ هستند. و وقتی این دروغها را میگوییم همه آن مشکلاتی را به بار میآوریم که ناشی از روراست نبودن با دیگران در روابطمان است. صمیمیت، اصالت، صداقت، یکرویی، فهم متقابل – اینها و دیگر ذخایر اخلاقی از آن لحظهای که عامدانه عقایدمان را نادرست عرضه می کنیم از میان میروند. چه دروغمان فاش شود چه نشود.
و وقتی که خیال میکنیم داریم دروغهایی از سر شفقت به دیگران میگوییم، تشخیص صدمهای که در جریان این کار وارد میآوریم (به خودمان، به دیگری و به رابطهمان) چندان دشوار نیست. با دروغ گفتن، ما حق دسترسی دوستانمان به واقعیت را از آنان دریغ می داریم – و حاصل جهل آنها نسبت به واقعیت غالبا به شیوهای به آنها صدمه میرساند که ما فکرش را هم نمیکنیم. دوستان ما ممکن است بر مبنای کذبهایی که از ما شنیدهاند عمل کنند، یا نتوانند مشکلاتی را حل کنند که به راحتی بر مبنای اطلاعات درست از عهدهاش برمیآمدند. برعکس، غالبا دروغ گفتن تعرض به آزادی کسانی است که برای ما مهم هستند و دلبستهشان هستیم.
حال شاید در شرایطی دلایل قابل قبولی برای دروغ مصلحتی گفتن پیدا کنیم، و با خود فکر کنیم،«با گفتن این دروغ که تو چاق نشده ای، یا ما با هم مشکلی نداریم و …» نه تنها باعث احساس آسودگی و خوشحالی در طرف مقابل میشویم، بلکه از آسیب یا ناراحتی ناشی از شنیدن حقیقت برای او هم جلوگیری کردهایم. اما اگر کسی در چنین شرایطی خود را متعهد به گفتن حقیقت نکند، می بیند که اندک اندک مرزها عقب می نشینند و استثنا قائل شدن برای صادق بودن دائما بیشتر و بیشتر میشود. خیلی زود آدم می بیند دارد درست همان کارهایی را می کند که اکثر مردم خیلی راحت انجام میدهند و او پیشتر بد میدانست: لاپوشانی حقیقت، یا حتی دروغ گفتن آشکار، بیآنکه فکر کنند، و شاید این به خودی خود برای شما انگیزه کافی برای دروغ نگفتن، حتی مصلحتی، نباشد، اما عادت به دروغ و دروغگویی چشم و گوش ما را نسبت به حقیقت، آنچنان که هست، کدر مینماید. به تدریج چشمهایمان تفسیری دروغ از واقعیت به ما نشان میدهند و گوشهایمان گفتهها را تحریف شده تحویلمان میدهند، آنطور که دیگر نیازی به تولید دروغ در ذهنما نباشد و خود ما اولین قربانی دروغهایمان میشویم. و اینها بهایی گزاف هستند برای چند دروغ مصلحتی.
با جرح و تعدیل از کتاب «دروغ/اراده آزاد» نوشته سم هریس ترجمه خشایار دیهیمیبه ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید: