فیلم روایتگر دو داستان است اولی عاشقانه و دومی مذهبی و عقیدتی. در داستان اول دو جوان عاشق یکدیگر میشوند اما پس از مدتی دختر که اهل هند است متوجه میشود که معشوق او پاکستانی است و همین باعث مردد شدن او میشود چرا که او نظری منفی نسبت به مسلمانان دارد و اعتقادات مذهبی او باعث ایجاد یک نگرش منفی میشود و همین باعث بروز یک سری اتفاقات تا پایان فیلم میشود. در طرف دیگر فیلم و داستان دومکه موازی با داستان اول در حال نمایش است، آدم فضایی (پیکی) برای تحقیقات به زمین میآید و از کنترلی برای ارتباط با سفینهاش استفاده میکند. در ابتدای فیلم این کنترل توسط یک دزد به سرقت برده میشود. پیکی که به دنبال کنترل خود روی زمین میگردد از تمامی انسانهایی که در راهش قرار میگیرد جویای کنترل میشود اما همه این جواب را میدهند: «ما از کجا بدانیم… خدا میداند کجاست»… همین مقدمهای میشود تا او به دنبال پیدا کردن خدا برود و با چند مذهب رایج در هند برخورد میکند. در اواسط فیلم هر دو داستان به هم گرهمیخورند و در انتها برآیند هردو باعث یک نتیجهگیری میشود.
.
به ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید:
4 پاسخ
به نظرم فیلم قشنگی بود، چیزی که توجهم رو جلب کرد؛ قسمتی بود که pk رو به یکی از شخصیتهای متعصب و مذهبی می کنه و می که هر جا ترسه، میشه با خرافه آدمها رو کنترل کرد. ترس ریشه مسائل ماست و ریشه در ناآگاهی داره، اونجاست که ما کنترل میشیم و ضربه می خوریم. از آموزشهای فوق العاده مفیدتون سپاسگزارم.
ممنونم از بازخوردتان
به نظرم نوعی مهربانی و انسانیت رو ترویج میداد خدای هرکس یه جوره شایدم خدایی نباشه – البته به نظرم قدرت برتری هست فکر نکنم این همه آفرینش با نظم خاص تصادفی ایجاد شده باشه
ممنون از بازخوردتان