باورها حقایقی شخصی هستند که مسیر زندگی ما را مشخص میکنند.
قدرت باور شما به اندازهای است که میتواند شما را همانند یک پرنده در قفس محبوس یا همچون یک پروانه آزاد و رها سازد.
زمانی که نسبت به باورهای اساسی خود آگاه میشوید، دو پدیده رخ میدهد. اول اینکه، شما خود را بهتر میشناسید و علت رفتارهایتان را درمییابید؛ دوم اینکه وقتی به جستجوی باورهای بنیادی خود میپردازید، انرژی های جدیدی در اختیارتان قرار میگیرند که حمایت کننده، اغنا کننده و به لحاظ معنوی متحول کنندهاند.
تغییر باورها
اولین قدم در جهت تغییر باورها، شناسایی باورهای مخرب است. آنچه شما در هنگام روبهرویی با یک مسئله در مییابید این است که باورهای شما به صورت گروهی همسو و همجهت هستند.
هنگامی که بتوانید باورهایبنیادین خود را شناسایی کنید، قدم بزرگی در مسیر تغییر آنها برداشتهاید. در ابتدا ممکن است امری دشوار بهنظر برسد، اما با تمرین و تکرار به مرور زمان سادهتر خواهد شد. در مرحله بعد شما نسبت به تغییر در نقطه نظرتان به خودآگاهی تازه کسب شده خود اضافه کرده تا از الگوی باوری پیشین خارج شوید.
مهمترین نکته برای تغییرباورهای بنیادین توجه آگاهانه به نقطه نظرها است.
چگونه باورهای بنیادین را شناسایی کنیم؟
شناسایی باورهای بنیادین موجب حل معمای ایجاد شده توسط ابهامات ذهنی شما میشود.
برای درک بهتر این مسئله به مثال زیر توجه کنید:
ترس از سخنرانی، خود یک باور بنیادین محسوب نمیشود بلکه واکنش هیجانی به یک باور است. در این مورد فرد با تکرار خودگوییهای منفی و نامناسب سبب میشود ترسها به باور تبدیل شوند. ترس از قضاوت شدن توسط دیگران یکی از ترسهای متداول است. چنین ترسی در موارد دیگری همچون ترس از بیان درخواست اضافه حقوق، برقراری روابط تازه و حضور در یک محیط جدید بروز پیدا کند.
در اصل، ترس از سخنرانی عمومی ترس از نظر منفی دیگران نیست، بلکه ترس از واکنش هیجانیای است که نتیجهی باورهای منفی دربارهی خودمان داریم.
آنچه دیگران درباره شما فکر میکنند تنها جرقهای است که باورهای بنیادی منفی شما را نسبت به خودتان فعال میکند.
باید در این زمینه دقت داشته باشیم چرا که به راحتی ممکن است دچار اشتباه شویم. زمانی که میخواهیم باورهای بنیادین را پیدا کنیم باید ردپای هیجانات حقیقی را دنبال کرده و دائم از خود بپرسیم چگونه ترس از نظرات و افکار دیگران در ما ایجاد شدهاست.
زمانی که خود را باور داشته باشیم، هرگز از نظرات دیگران دربارهی خودمان متاثر نمیشویم. اینکه بدانید تصور ذهنی آنها از شما شباهتی به خود واقعیتان ندارد، شما را آزرده خاطر نخواهد کرد.
سطح دیگری از تفکر نیز وجود دارد. که ما عموما نمیدانیم افراد دربارهی ما چه فکری میکنند در نتیجه ذهن تصوری از نظر دیگران درباره خودمان ساخته و آن را به عنوان واقعیت پذیرفته و باور میکنیم.
نکته: برای شناسایی باورهای بنیادی باید ورای افکاری که داریم را ببینیم. معمولا یک یا چند باور منفی بنیادی منشا بسیاری از باورهای منفی سطحی ما هستند.
باورهای بنیادین اشتباه
اولین باور بنیادین اشتباه: اگر فرد دیگری فکر کند که من احمقم، حتما احمقم.
دومین باور بنیادین اشتباه: من باور دارم که یک احمقم.
سومین باور بنیادین اشتباه: اگر کسی باور داشته باشد که من باهوشم، پس من باهوشم.
(این یعنی: هر باوری که دیگران درباره من داشته باشند خود واقعی من را میسازد.)
چهارمین باور بنیادین اشتباه: هر فکری که دیگران درباره من دارند میتواند به لحاظ هیجانی و عاطفی مرا تحت تاثیر قرار دهد. این فرض اشتباه چیزی است که ذهن از آن استفاده میکند تا ترس از دردهای هیجانی-عاطفی (و به تبع آن ترس از اقداماتی که میتوانند منجر به این دردها شوند) را بهوجود آورد.
این درست نیست زیرا افکاری که در ذهن دیگری وجود دارند احساسات، هیجانات و عواطف ما را مشخص نمیکنند.
آنچه ما درباره خودمان میاندیشیم احساس ما را تعیین میکند.
پنجمین باور بنیادین اشتباه: این است که من دقیقا می توانم محتوای ذهن دیگران را بدانم و بفهمم که درباره من دقیقا چه نظری دارند.
این فرضیات پنهان از روی واکنشها یا افکار معلوم نمیشوند. ما باید به لایههایی عمیقتر از لایه افکارمان برویم و معمای واکنشهای خود را حل کنیم تا بتوانیم باورهای بنیادینمان را پیدا کنیم.
قدم هایی در جهت تغییر باورهای بنیادی
شاید مجموعه باورها و فرضیات بالا کمی غیرقابل باور به نظر برسند. بعید است که ما همان تصورات ذهنی دیگران باشیم، زیرا افراد مختلف ما را به شیوههای متفاوتی قضاوت میکنند.
به احتمال زیاد قدرت ذهنخوانی دقیقی هم نداریم که اگر داشتیم کمتر سوء تفاهم برایمان پیش میآمد. زمانی که باورهای بنیادی را با این ریزبینی شناسایی میکنید، آنها مسخره به نظر میرسند. زمانی که آنها را تشخیص میدهید و به غیرقابل باور بودنشان پی میبرید، باور شما نسبت به آنها ضعیف میشود. این تضعیف خودبهخود اتفاق میافتد. تنها با شناسایی باورها شما احساسات و رفتارتان را بدون تلاش زیادی تغییر میدهید.
یکی از نکات مثبت این روش این است که با تغییر یک باور، زنجیرهای از باورهای به هم متصل شده را تغییر میدهید. مثلا ترس از قضاوت شدن ممکن است بسیاری از جنبه های زندگی شما را تحتتاثیر قرار داده باشد، اما با تغییر باور بنیادی مربوط به آن، در همه جنبهها به صورت همزمان تغییر ایجاد میکنید.
به باور بنیادین سوم توجه کنید. ذهن ما به سرعت نتیجهگیری میکند و نظر دیگران را درباره خودمان باور میکند. ما اغلب بدون اینکه متوجه شویم آنها را میپذیریم. توجه داشته باشید که ما معادل مفاهیم ذهنی شکل گرفته در ذهن دیگران نیستیم.
برخی افراد ممکن است نظرشان را درباره ما در طی زمان تغییر دهند در حالی که خود ما تغییر نکرده ایم. تنها زمانی احساس تغییر میکنیم که باور ما درباره خودمان عوض شود.
نظر یک فرد دیگر تنها جرقهای است که باورهای بنیادی متفاوت ما را فعال میکند. ممکن است باور “من احمقم” در پس ذهن ما پنهان شده باشد. در عین حال ممکن است باوری درباره باهوش بودن خود نیز داشته باشیم. ذهن ما میتواند میان این دو باور چندین بار طی روز یا حتی در یک لحظه حرکت کند.
پذیرفتن و تغییردادن باورهای اشتباه
زمانی که بپذیرید یک مفهوم ذهنی در ذهن دیگری نیستید، افکاری که وابسته به این باور بودهاند به تدریج محو میشوند. اگر به این باور برسید که شما ساخته ذهنیت دیگران نیستید، بنابراین آنچه دیگران درباره شما فکر میکنند نمیتواند به شما آسیب عاطفی بزند.
تغییر دادن هشیاریتان درباره یک باور بنیادی، بر کل سیستم باور شما اثر میگذارد.
تغییر یک باور بنیادی به طور شگفت انگیزی آسان است. شما در یک لحظه تصمیم میگیرید این باور را نپذیرید. تلاش زیادی برای تغییر باور لازم نیست. اما برای کسب آگاهی و شناسایی یک باور لازم است تلاش کنید.
شاید شناسایی باورها به نظر آسان برسد، اما نیازمند صرف زمان و انرژی کافی است. همچنین یک قدم مهم در این فرآیند وجود دارد که اغلب نادیده گرفته میشود.
برای تغییر یک باور بنیادی لازم است شما نقطه نظرتان را عوض کنید. اینکه شما نقطه نظرتان را به چه سمتی تغییر میدهید اهمیت فوقالعادهای دارد. برخی از نظرها، تغییر باورهای بنیادی را آسانتر میکنند درحالی که برخی دیگر مانع از تغییر میشوند.
تغییر باورهای بنیادی از طریق تغییر جهت دادن طرز تفکر
برخی از رویکردهای مطرح در این زمینه از عبارت های تاکیدی استفاده میکنند. روش دیگری که من در اینجا معرفی میکنم تغییر نقطه نظر است. یک نقطه نظر متفاوت به شما کمک میکند تا در یک لحظه هوشیاریتان نسبت به آنچه هست را تغییر دهید و مسئله را از زاویهای متفاوت ببینید.
بدون این تغییر جهت در نقطه نظر، به سختی میتوانید باوری را تغییر دهید. تا زمانی که در درون الگوی ذهنیای قرار دارید که موجب باور اشتباه در شما شده است، این باور کاملاً درست به نظر میرسد، به همین دلیل آن را حفظ میکنید.
مثل افرادی که معتقد بودند که زمین صاف است.
همه شواهد مخالف تا زمانی که شما نقطهنظرتان را عوض نکنید غیرقابل قبول میباشند. برای تغییر نقطه نظر نیاز به این باور بنیادی دارید که نقطه نظر شما صرفاً تفسیری از واقعیت است و نه خود واقعیت (ر.ک به داستان فیل در مثنوی مولوی).
یک الگوی باوری، بسیار شبیه به رویا دیدن است. زمانی که رویا میبینید، رویدادها به نظرتان کاملا واقعی میرسند. در آن لحظات شما فکر میکنید آنچه در حال روی دادن است واقعیت دارد. ممکن است فکر کنید که زندگی تان در خطر است و در نتیجه احساس ترس کنید. اما بعد از آنکه از خواب بیدار میشوید و در تختان مینشینید، به رویایتان از نقطهنظری خارج از آن نگاه میکنید.
با این تغییر در نقطه نظر شما ترس شما بلافاصله محو میشود و دیگر احساس خطر نمیکنید. با این تغییر نقطه نظر، توهم رویا دیگر بر ذهن و احساسات شما اعمال قدرت نمیکند. تغییر نقطه نظر به این روش به شما اجازه میدهد تا به سرعت باورهایتان را تغییر دهید.
چنین روش تغییر الگویی بسیار قدرتمند است. بسیاری از مردم تجربه نزدیک مرگ داشته اند که ترس آنها را نسبت به مرگ به کلی از بین برده است. نیازی به داشتن چنین تجربه شدیدی برای تغییر نیست. کافی است سعی کنید در مسائل کوچک زندگی تمرین کنید و هر مسئله را از چند زاویه ببینید تا برای تغییر نقطهنظر در مسائل بزرگتر مهارت کسب کنید.
مثلا اگر بر سر موضوعی با همسرتان تفاهم ندارید، سعی کنید مسئله را از نقطه نظر او ببینید و ببینید چرا او متفاوت فکر میکند. یا اگر تصمیمی در زندگی گرفتید، تصور کنید که اگر انتخاب متفاوتی میکردید چه می شد. به همین ترتیب و با داشتن نگاهی چند بعدی خود را برای تغییرات بزرگتر آماده خواهید کرد.
چگونه باورهای اساسی مثبتی در خود ایجاد کنیم
باورهای اساسی، قدرتمند، واضح و مستقیم هستند. آنها در شکل دادن به هویت شما نقشی اساسی ایفا میکنند. این باورها مبهم یا متناقض نیستند. در دورهی تفکر عقلانی، در جهت شکل دادن به چنین باورهایی تمرینات و راهکارهای مفصلی بیان شدهاست. در ادامه چهار باور کلیدی که هر فردی لازم است در خود ایجاد و نهادینه کند آورده شده که عبارتند از:
+ من
دوست داشتنی و پر از عشقم
ارزشمندم
امنیت دارم و به جهان اعتماد میکنم
کامل و یکپارچهام
شما در همین لحظه نیز باورهایی اساسی در چهار حوزه عشق، عزت نفس، امنیت و غنا دارید، البته ممکن است این باورها مخرب، آزاردهنده و محدود کننده باشند. باورهای شما به راحتی و با تصمیم به اینکه یک باور را جایگزین دیگری کنید تغییر نمیکنند. این تغییر باید در سطوح عمیق آگاهی اتفاق بیافتد و این مفاهیم در درون شما نهادینه شوند:
من شایسته عشق بی قید و شرط هستم، من ارزش منحصر به فردی به این دنیا اضافه میکنم، من به طبیعت اعتماد دارم که از من مراقبت میکند، و من احساس یکپارچه بودن و کامل بودن دارم.
هر چه این جملات را درونیتر کنید، بیشتر بر باورهای اساسیتان تاثیر خواهید گذاشت و واقعیت زندگی شما بیشتر به شکل دلخواهتان در میآید. در این لحظه، فاصله ای میان نقطه دلخواه شما و تجربه فعلی تان وجود دارد. برای اکثر مردم، جنبه مثبت و منفی باورهای اساسی شان بستگی به این دارد که تجربیات قبلی شان چقدر خوب یا بد بوده اند.
برای مثال:
چنانچه شما در عشق شکست شدیدی خورده باشید، به سختی میتوانید این باور که شایسته عشق بیقید و شرط هستید را درونی کنید. همینطور اگر در کودکی مورد آسیبهای عاطفی از طرف خانواده و والدینتان قرار گرفته باشید، تغییر این باور که «من بیارزشم» به این باور که «من ارزشمندم» مستلزم تلاش مستمر و پیگیرانه شماست.
تمرین خودآگاهی برای ایجاد باورهای اساسی
تجربه گذشته شما را در گذشته باقی نگه میدارد، اما باورهای اساسی هر روز و در لحظه حال در ذهن ما فعال میشوند. بنابراین فقط هم در لحظه حال قابل تغییرند. به این صورت: به آنچه برای شما روی میدهد به عنوان بازتابی از باورهای اساسیتان نگاه کنید.
اگر بازتابی که میبینید منفی است، مکث کنید و از خود بپرسید، چگونه این تصویر با سناریویی که باورهای من خلق میکند منطبق است؟ به عنوان مثال، اگر شما در روابط و جایی از زندگی احساس قربانی بودن میکنید، این نشان دهنده سناریوی قربانی شدنی است که باورهای اساسی شما به زندگی شما دیکته میکنند و شما را در این سناریو نگه میدارند.
از سوی دیگر، اگر محبت های غیرمنتظرهای دریافت میکنید، این حاکی از سناریویی است که شامل همدلی و عشق است و بازتابی از این باور اساسی است که «من شایسته عشق و محبتم».
هر گاه نشانه یا تلنگری از سناریوی زندگیتان دریافت کردید (این هر رویداد برجسته، هر مشکل یا هر بحرانی را شامل میشود)، به خود بگویید که این سناریو قابل تغییر است، و از طریق در لحظه حال بودن، تمرینات مراقبه و تکنیک های تفکر عقلانی، من این سناریو را تغییر خواهم داد.
در لحظه حال، خود حقیقی شما تلاش میکند تا شما را به سطح بالاتری از عشق، عزت نفس، اعتماد و یکپارچگی برساند. همیشه به خود یادآوری کنید تا در این مسیر در حرکت باشید.
استفاده از خودآگاهی کلید تغییر باورهای اساسی شماست و همانطور که می دانید، خود آگاهی از طریق تمرینات مراقبه و مدیتیشن تقویت میشود. با تجربه سکوت، آرامش، و یکپارچه بودن در عمق وجودتان، باورهای آسیب زننده و محدود کننده شما به تدریج شروع به از بین رفتن میکنند، و راه را برای باورهای اساسی که آگاهی شما را رشد می دهند باز میگذارند.
دورهی پیشنهادی
برگرفته از وبسایت pathwaytohappiness.com
مترجم مارال شیخ زاده
به ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید
یک پاسخ
سلام
خیلی کمک کننده بود
به توصیه یکی از دوستانم در مورد خودآگاهی و خودشناسی دارم مطالعه میکنم و تا الان خیلی چیزای خوبی فهمیدم
امیدوارم این مطالب رو افراد بیشتری بخونند و بتونن توی زندگیشون تغییرات مثبتی ایجاد کنند.