همه ما گفتگوهای درونی بسیاری داریم که در طول روز همراهمان هستند. در زندگی روزمره به دنبال صداهای درونی هستیم که افکار و اعمال ما را ارزیابی و آنالیز میکنند. و به ما میگوید که چگونه خودمان و رفتارمان را ببینیم.
گفتگوهای درونی بر زندگی ام اثر میگذارد.
برای مدت مدیدی، صدای درونی من مانند غول زشتی همه جا دنبالم بود. به یاد دارم که در دوره نوجوانی و ابتدای جوانیام، دوره پر استرسی را پشت سر میگذاشتم. حتی اگر اطرافم پر از آدمهایی بود که دوستم داشتند باز هم دچار استرس و احساس ناامنی میشدم. و این صدای درونم بود که این احساسها را در من به وجود آورده بود.
آن غول زشت دائماً به من میگفت ” تو به اندازه کافی خوب نیستی! به اندازه کافی زیبا نیستی! تو نباید چیزی را احساس کنی! حتی اگر آدم های زندگیت به تو میگویند که از تو مراقبت میکنند، در اصل میخواهند به تو آسیب برسانند و تو را رها کنند!”
به نظر وحشتناک است؟ من تا مدت ها نمیدانستم که صدایی در درونم وجود دارد، و فکر میکردم این افکار اتوماتیک وار به ذهنم میآیند و وقتی از ذهنم میروند من را خسته و عصبی میکنند.
به خاطر این افکار درونی، من حتی نمیتوانستم به خودم اعتماد کنم و برای تصمیمگیری دچار اضطراب فراوان میشدم. علاوه بر این، به هیچ فرد دیگری به خصوص کسی که میخواستم با او زندگی عاشقانهای را شروع کنم، اعتماد نمیکردم. من در ارتباطاتم یک مثلث تشکیل داده بودم: من، طرف مقابلم وگفتگوهای درونم.
این مثلث به وجود آمده به من ضربه های مهلکی وارد میکرد. گاهی بیش از حد به طرف مقابلم وابسته میشدم و خوشحالی خود را منوط به خوشحالی او میدانستم و این کار رابطه ناسالمی را به وجود میآورد.
حال در مقاله ای که ارائه میدهیم به شما میگوییم که چگونه میتوانید روابط سالمی را با خود بسازید و زندگیتان را متحول کنید.
چگونه رابطه سالم زندگیتان را تغییر میدهد؟
برای من تغییر اینگونه شروع شد، من صداهای درونی تخریبکننده خود را شناختم و برای آنها صدای حمایت کننده در درونم تقویت کردم، درست است که یک موفقیت طولانی مدت نبود اما برایم کارآمد بود.
از زمانی که آموختم برای فهمیدن و ایجاد انگیزه باید با خود صحبت کنم تغییرات چشمگیری در زندگیام رخ داد. دیگر بدون ناراحتی و استرس میتوانم تصمیم بگیرم. میتوانم به خود توجه کنم و نقاط قوت خودم را ببینم. میتوانم با همه خوب باشم و از بودنشان لذت ببرم.
به طور خلاصه! من برای خودم دوست خوبی شدم. دیگر با این ارتباط قوی که با خود دارم، میتوانم با دیگران روابط ایمنتری بسازم. در این مرحله نه تنها احساس وابستگی و آسیب پذیری نمیکنم بلکه روابط مطمئن و ایمنی را برای خود میسازم.
حال 4 مرحله ای که برایتان بیان میکنم به شما کمک میکند تا گفتگوهای درونیتان را بشناسید تا بتوانید با خود رابطه سالمی را بسازید.
-
نسبت به صداهای درونی خود هشیار باشید.
وقت آن رسیده که ببینید صدای درونیتان در طول شبانهروز به شما چه میگوید. بدون اطلاع داشتن از آن نمیتوانید صدای درونیتان را به یک دوست تبدیل کنید.
آیا این گفتگوها انرژی شما را کم میکند؟ آیا شما را میترساند یا به شما احساس راحتی میدهد؟ آیا به شما احساس برنده بودن میدهد یا احساس بازنده بودن؟
برای پیدا کردن پاسخ این سوالات باید ببینید که کدام یک از این گفتگوها غیرواقعی است و شما را ناراحت میکند. اما در دنیای حقیقی، ممکن است این گفتگوها پیامدهای خوشایندی داشته باشد.
-
صدای درونی خود را به چالش بکشید و اجازه ندهید بر شما غلبه کند.
وقتی که دیگر با غر زدن و صداهای ناراحت کننده درونتان آشنا شدید، میتوانید از آن سوالاتی بپرسید.
اکثر مردم درباره این گفتگو ها سوالی نمیکنند و اینگونه فکر میکنند که این صداها در درستترین زمان به سراغشان میآید تا به آنها نشان میدهد که کدام تصمیمشان درست یا غلط است. وقتی درباره افکارم از خود پرس و جو کردم متوجه شدم که هیچ یک از این افکار شواهدی واقعی ندارند. تنها شهودی که از آن پیروی میکند باور من است.
خوشبختانه توانستم سوالات هوشمندانهای انتخاب کنم تا افکار غیر واقعیام برای آنها پاسخی نداشته باشد. مانند:
1.بر طبق چه شواهدی از این افکار حمایت میکنم؟ یا چرا از آنها حمایت نمیکنم؟
2.آیا این واقعیت است یا تخیل؟
3.آیا این افکار بر پایه احساساتم است؟
4.اگر یکی از دوستانم این افکار را داشت او را چگونه راهنمایی میکردم؟
من به شما پیشنهاد میکنم که شما نیز در مواجه با گفتگوهای درونیتان سوالاتی این چنینی مطرح کنید و برای آنها در دنیای واقعی پاسخی بیابید.
-
هر احساس را برای آنچه که هست شناسایی کنیم.
تلفیق احساس و افکار بزرگترین منبع سردرگمی در ما هستند. احساسات را میتوان در یک کلمه توصیف کرد مانند اضطراب، ناراحتی، خوشحالی و غم. در مقابل، افکار ارزیابی تجارب ما هستند که در یک یا چند جمله بیان میشوند.
کفتگوهای درونیتان از این در هم ریختگی استفاده میکند، و زمانی که شما احساس ناراحتی و یا اضطراب میکنید، به سراغتان میآید و به شما میگوید چه چیزی برای شما اشتباه است. در حقیقت هیچ چیزی اشتباه مطلق نیست. اینکه بخواهید احساسات ناخوشایندی را در آن زمان تجربه کنید درستترین کار است و این بدین معنی نیست که شما فرد بدی هستید و یا همیشه اشتباه میکنید.
شما میتوانید آگاهیتان را با گفتن عبارات مثبت بالا ببرید. برای مثال بگویید: ” این اتفاق برای من افتاده و من را ناراحت و مضطرب کرده، این که من بتوانم این احساس را تجربه کنم خوب است، و من میدانم که این احساس گذرا است. احساس الان من بدین معنی نیست که من همیشه اشتباه میکنم”
من هم به شما پیشنهاد میکنم از جملات مانترایی استفاده کنید که بتواند احساساتتان را از گفتگوهای منفی مجزا کند.
-
شما باید رابطهتان را بسازید، این موضوع به سرعت رخ نمیدهد.
این که شما بخواهید از این مراحل استفاده کنید زمان میبرد. شما این صداهای درونی را 10 سال یا شاید هم بیشتر میشنیدید. صدای منتقدانه شما نیاز به تمرینات زیادی دارد، پس شما باید تمریناتی انجام دهید تا صدای حمایتگر شما تقویت شود.
همانطور که این مراحل را دنبال میکنید تا رابطهتان را با خودتان قویتر کنید، میتوانید از مسائلی که برایتان پیش میآید لذت ببرید.
شما باید این رابطه را بدون هیچ گونه توقعی رشد دهید.
بجای اینکه فکر کنید دیگران درباره شما و کارهایتان چه میگویند و شما را چگونه قضاوت میکنند، از لحظههایی که با آنها میگذرانید لذت ببرید.
و به جای آنکه در روابطتتان احساس شرم و ترس داشته باشید، میتوانید حس خوشایند اعتماد و صداقت را تجربه کنید.
به یاد داشته باشید که، در شرایط واقعی و دنیای حقیقی جایی برای افکار منفی و انتقادات سخت وجود ندارد، با استفاده از این مراحل که در بالا گفتیم میتوانید با خود دوست شوید، از این رو میتوانید رابطه سالمی با اطرافیانتان برقرار کنید.
به ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید: