در مقالهی پیش رو، راههای پذیرش خود را مورد بررسی قرار داده و به نکات ارزشمندی در رابطه با شناخت خود و رسیدن به پذیرش بیقیدوشرط خود دست پیدا میکنیم.
شاید شما نیز تاکنون تجربهی این را داشتهاید که وقتی در جمعی از شما نقد میشود، آشفته شوید و حسابی خود را شماتت کنید برای اینکه کافی نیستید و یا نتوانستهاید انتظارات دیگران را برآورده کنید.
شاید احساس ناامیدی کردهاید از اینکه هرچه قدر هم تلاش کنید، باز ضعفها و حفرههایی وجود دارد که به خاطرش احساس شرم میکنید.
گاهی با خودتان آرزو کردهاید که ایکاش کامل بودید، کاش نقصی در میان نبود، کاش لااقل شما با خودتان مهربانتر بودید و کاش دیگران بیشتر شما را دوست داشتند. شاید با دیدن آدمهایی که نظر بقیه چندان برایشان اثرگذار و حیاتی نیست، آرزو کردهاید مثل آنها بودید و میتوانستید هویت خود را فارغ از نظر دیگران بسازید و باارزش بدانید.
اگر همه یا برخی از شرایط فوق را درک کردهاید لازم است بگویم کلید همهی این معماهای روحی، پذیرش بیقید و شرط خود است.
انسان کامل یک افسانه است
برای دستیابی به شناخت خود، ابتدا لازم است تکلیفمان را با مفهوم کمال و ذهنیت رسیدن به آن مشخص کنیم. کارل گوستاو یونگ معتقد بود انسان کامل معنایی ندارد و تنها یک افسانه است. آنچیزی که واقعیت دارد و میتوان برای آن تلاش کرد، انسان رشدیافته است. کسی که پلههای بلوغ عاطفی را طی کرده است یا در حال عبور از آن است.
رشدیافتهترین انسانها نیز نقصهای خاص خود را دارند و تصور انسان بدون نقص از اساس اشتباه است. بدیهی است وقتی شما مسیر اشتباهی را طی میکنید و هدف اشتباهی برای خود تعریف کردهاید، هیچگاه قرار نیست به نتیجه یا مقصد درست برسید. شاید ابتدا لازم باشد تعریفها و معیارهای خود را اصلاح کنیم و بعد برای نیل به اهداف خود بجنگیم و تلاش کنیم.
تعیین مقصد انسان کامل و ابرقهرمان اشتباه است و تنها موجب هدر رفت انرژی میشود. نتیجهای در بر ندارد و در پایان تنها موجب سرخوردگی و ناامیدی انسان میشود. انسان با تعیین مقصد کمال برای زندگی انسانی خود، به طور عملی وارد جنگ با روان خود میشود و در نهایت میبیند این خودش است که پشتش را به خاک مالیده و نتیجهی نبرد بیحاصل تنها سرشکستی و افسردگی است.
بنابراین از مقدمات ورود به راههای پذیرش خود در زندگی تصحیح افسانهی انسان کامل است و لازم است ابتدا انسان از زیر بار سنگین و طاقتفرسای زندگی ابرانسانی خلاص شود.
چرا همه چیز را به خوب و بد تقسیم میکنیم؟
در روانشناسی تحلیلی بیش از هرچیز به موضوع دایرهی ناخودآگاه پرداخته شده است و در واقع برای یافتن راههای پذیرش خود، باید بدانیم دایرهی ناخودآگاه انسان بخش عظیمتر و گستردهتری از روان را نسبت به بخش خودآگاه در بر میگیرد.
دادههایی که در سطح خودآگاه انسان وجود دارد قابل دسترسی است و انسان از وجود آن در روان خود مطلع است درحالیکه برخی دادهها در بخش مخفی روان حضور دارند و به آن ناخودآگاه گفته میشود.
انسان در سالهای اولیهی کودکی همه چیز را به صورت یکسان درک و تحلیل میکند. برای مثال، یک کودک دوساله درکی از دروغ و راست ندارد و شاید متوجه نباشد چیزی که خلاف واقعیت روایت میکند دروغ است و ممکن است برای دیگران ناخوشایند باشد. یا مثلاً یک دختربچهی سهساله اصلاً مفهوم حسادت را درک نمیکند و رفتاری که نشان میدهد واکنش طبیعی او نسبت به موقعیت است و این دیگران هستند که برچسب حسادت را به رفتار دختربچه میچسبانند.
پس در مسیر رشد و تربیت توسط بزرگسالان است که روان انسان وارد فضای درک دوگانه میشود و برخی از رفتارها را خوب میشمرد و برخی دیگر را بد. توجه به این مسئله در شناخت خود و یافتن راههای پذیرش خود تاثیر زیادی دارد.
پرسونا و سایه
اتفاقی که در این میان رخ میدهد این است که آدمها در مسیر رشد، رفتارهایی با برچسب خوب را تبدیل به پرسونا (نقاب) میکنند و آن رفتار وارد بخش خودآگاهشان میشود و رفتارهای با برچسب منفی را تبدیل به سایه میکنند و آن رفتار وارد بخش ناخودآگاه میشود. هر دو وجود دارند، با این تفاوت که فقط در جای متفاوتی قرار گرفتهاند. پرسونا در خودآگاه است و سایه در ناخودآگاه قرار میگیرد. پس کودک در مسیر رشد یاد میگیرد خود را متصف به اوصاف مثبت بداند و اوصاف منفی روان خود را پنهان کند.
مسئلهای که در این میان اتفاق میافتد این است که آنچه انکارش میکند و آنچه گمان میکند از بین رفته است، در لایههای زیرین روان و در بخش ناخودآگاه انتظار او را میکشد و منتظر فرصت است تا خود را عیان سازد.
این موضوع باعث میشود وقتی در موقعیتها ناخواسته رفتاری از او سر میزند که همواره انکارش کرده است و مخالف آن را نمایش داده است، احساس ضعف کند و از خود بیزار شود. چون روان او به او یادآور شده است که سایهها وجود دارند و به وقت مناسب حتماً خود را نشان خواهند داد. انسان رشد یافته که راههای پذیرش خود را فراگرفته است، هر دو بخش خود را در آغوش میکشد.
نشانههای عدم پذیرش
شاید همهی ما توصیفهایی دربارهی بهشت پذیرش خود شنیده باشیم و دلمان بخواهد برای چند صباحی هم که شده است در این ارض موعود قدم بزنیم. ولی هنوز تردید داریم که کجای مسیر ایستادهایم و چقدر ممکن است به خودمان سخت بگیریم. در ادامهی مقاله، برای رسیدن به راههای پذیرش خود، به نشانههایی اشاره خواهیم کرد که نشان میدهد چقدر از مسیر پذیرش خود دور افتادهاید.
کمالطلبی منفی
انسان بهطور ذاتی به رشد و پیشرفت فکر میکند و اگر بتواند در زمینههای مختلف موفقیتهایی را کسب کند، احساس بهتری نسبت به خود دارد و میتواند بهتر تصمیم بگیرد. در روانشناسی تحلیلی نیز این نظریه وجود دارد که خودآگاه انسان یا همان ایگو برای اینکه اعتمادبهنفس بهتری را تجربه کند، نیاز به یک سری دستاوردهای نسبی دارد. هیچ کس قرار نیست اهمیت دستاوردهای زندگی انسانی را نفی کند؛ اما ماجرا وقتی پیچیده میشود که فرد از هیچیک از دستاوردهای خود راضی نیست، آنها را کافی نمیداند و همواره احساس بدتری را نسبت به خود تجربه میکند. رفتهرفته زندگی را زمین مسابقهای میپندارد که فقط باید یک برنده باشد و زندگی به سمت تکبعدی شدن پیش میرود.
کمال طلبی منفی که ارتباط مستقیم با احساس شرم دارد، باعث میشود فرد از راههای پذیرش خود دور شده و نتواند هیچگونه نقصی را در رابطه با خود تحمل کند.
احساس شرم
اصطلاح احساس شرم به این معناست که فرد به دیدن خود از نگاه دیگران اکتفا کند و در واقع دغدغهی اصلیاش این باشد که دیگران او را چگونه میبینند. شرم احساسی است که همهی ما تجربهاش کردهایم، اما شاید هنگام تعریف آن دچار چالش شویم، حس شرم احساس مبهمی است که شاید متوجه نباشیم از کجا نشات میگیرد و برخاسته از چیست.
شرم درواقع آن احساس مبهمی است که ته دلتان دارید. نمیتوانید دربارهاش حرف بزنید و توضیح دهید چقدر بد است. شرم همان حس طرد شدن است چون احساس میکنیم کافی نیستیم، چون احساس میکنیم نتوانستهایم انتظارات دیگران را در رابطه با خودمان برآورده کنیم. احساسی که به ما میقبولاند ما عیب داریم و لایق پذیرفته شدن و متعلق بودن نیستیم.
وقتی از راههای پذیرش خود حرف میزنیم، به دنبال راههایی هستیم که فرد ترسهای خود را کنار بگذارد. ترس از اینکه بیارزش یا معیوب به نظر برسد، ترس از اینکه دوستداشتنی نباشد. بپذیرد که نقص بخش لاینفکی از زندگی انسانی است و کسی که کامل بهنظر میرسد فقط اسیر افسانهی بازی نقابها شده است و غافل است از این که روزی توسط سایهها تسخیر شود و ابعاد دیگری را از خود نشان دهد.
انسان وقتی در مسیر پذیرش خود با تمام نقصها و همانطور که هست قدم برمیدارد، کمتر احساس شرم میکند و بالتبع دیگران نیز کمتر میتوانند با ایجاد احساس شرم او را کنترل کنند و وادارش کنند کارهای مورد نظر آنها را انجام دهد.
گاهی احساسی که دیگران به ما القا میکنند برای اینکه باور کنیم دوستداشتنی نیستیم، فقط از این جهت است که با ایجاد حس شرم ما را کنترل کنند؛ چون بشر همواره احساس تعلق را دوست دارد و از رها شدن میترسد. احساس تعلق از عمیقترین نیازهای بشر در راستای تامین غریزهی بقاست. گاهی همنوعان ما با ایجاد احساس شرم، به ما این احساس را میدهند که به جمع یا گروه خود تعلق نداریم و برای تامین غریزهی بقا به خواستهی آنها تن میدهیم. پس بدیهی است فراگرفتن راههای پذیرش خود، باعث میشود افسار روان خود را به دست دیگران ندهیم.
احساس ناکافی بودن
حس ناکافی بودن یکی از جلوههای احساس شرم است؛ وقتی فرد احساس میکند هرچقدر هم تلاش کند و هرچهقدر فداکاری کند باز کافی نیست و همواره اوست که مقصر است.
یکی از مصادیق عدم پذیرش خود همین احساس ناکافی بودن است. وقتی انسان احساس میکند نمیتواند انتظارات همنوعان خود را برآورده کند، وقتی از مقولهی پذیرش خود فاصله داریم، همهی تلاشمان برای این است که دیگران ما را بپذیرند و به ما وابسته باشند. پس وقتی کمترین اشتباهی رخ میدهد احساس ناکافی بودن ما را تسخیر میکند. باعث میشود احساسهای منفی را نسبت به خودمان تجربه کنیم و برای جبران این احساس دست به رفتارهای خطرناکی بزنیم: سرویسدهی به دیگران را افزایش دهیم و بیشتر از قبل نظر دیگران را به خواست قلبی خود ترجیح دهیم. تنها هدف ما این خواهد شد که کافی به نظر برسیم و احساس تعلقمان از دست نرود. غافل از اینکه انسان اساساً قرار نیست برای دیگران کافی باشد و اگر هم بخواهد نمیتواند آن را به دست بیاورد.
احساس ارزشمندی
گاهی ممکن است انسان نسبت به خود احساس مثبت و ارزشمندی داشته باشد و گمان کند که به مرحلهی پذیرش خود بهطور تمام و کمال رسیده است. اما از این موضوع غافل است که احساس مطبوعی که نسبت به خود تجربه میکند، مشروط است و شرط آن هم این است که تا زمانیکه بتواند به معیارهای دیگران و ارزشهای موجود پاسخ دهد ارزشمند است. در صورتی که کمترین خطا یا نقصی رخ دهد، بنای احساس ارزشمندی فرومیپاشد.
یکی از نتایج پیمودن راههای پذیرش خود همین است که خودباوری انسان و احساس مطبوعی که نسبت به خود تجربه میکند، مشروط نباشد و اعم از اینکه عملکرد مثبتی دارد یا در وادی نقص گیر کرده است، نسبت به خود احساس خوبی داشته باشد و بداند که نقص جزء لاینفکی از زندگی است.
افسانهی قدرتمند بودن
یکی از بزرگترین چالشهای انسان امروز این است که فکر میکند مجبور است همواره و در هر شرایطی قدرتمند به نظر برسد و نباید ترس، احساس خشم و یا هرچیز دیگری را به خود راه دهد.
انسان مدرن فراموش کرده است خشم، ترس و ناامیدی بخشی از زندگی انسانی است و در تراژدی زندگی همهی همنوعانش قرار دارد. انسانهای باورپذیر کسانی هستند که هیچ یک از این احساسها را در خود انکار نمیکنند. ابر انسان تنها یک افسانه است و تنها در داستانهای فانتزی آن را پیدا میکنیم.
وقتی انسان راههای پذیرش خود را نیافته و به پذیرش خود نرسیده است، همه چیز پیچیدهتر هم خواهد شد. وقتی آدمی گمان میکند برای اینکه دوستداشتنی به نظر برسد، برای اینکه در نظر دیگران بزرگ باشد باید ضعفهای خود را پنهان کند و نفوذناپذیر و قوی بهنظر برسد. گمان میگند اگر دیگران بفهمند ترسیده است دیگر او را دوست ندارند. اگر بفهمند که مستاصل است و نمیتواند راه درست را تشخیص دهد، ممکن است او را کنار بگذارند. عدم پذیرش خود در کنار افسانهی قدرتمندی باعث میشود انسان بیش از پیش مضطرب شود و ادای چیزی را درآورد که واقعاً نیست.
چگونه به پذیرش بیقید و شرط خود برسی
همهی آنچه گفته شد در واقع مقدمهای بود برای اینکه ضرورت راههای پذیرش خود احساس شود و باور کنیم که برای رسیدن به آرامش درونی راهی به جز پذیرش خود نداریم. اگر مایلید بدانید چگونه میتوانیم این حس را در خود ایجاد کنیم در ادامه با ما همراه باشید.
احساسهای منفیات را بشناس
ابتدا لازم است تصریح کنم که هیچ یک از تغییرات روان و مسیرهای خودشناسی قرار نیست یک شبه طی شود. در واقع، مطالعه و ارائهی راههای پذیرش خود صرفاً جهت آگاهی بخشی است و ایجاد آن در روان نیاز به تلاش و استمرار دارد.
از احساس شرم گفتیم، از ترسها، ترس ناکافی بودن و یا ارزشمند نبودن، از افسانهی ابرانسانی و گفتیم مقدمهی ورود به راههای پذیرش خود این است که ابتدا تکتک این احساسها را در روان خود شناسایی کنیم و تلاش کنیم این احساسات را از سایر احساساتی که تجربه میکنیم، بازشناسیم. پس شاید به عنوان اولین قدم لازم است تا توجه بیشتری به احساسهایی که از سر میگذرانیم داشته باشیم.
آدمهای سمی نمیگذارند شما خودتان را بپذیرید
رفتارهای سمی مصادیق متعددی دارد و برشمردن آن از حوصلهی این مقاله خارج است ولی یکی از مصداقهای بارز رفتارهای سمی در انسانهای ناسالم این است که با ایجاد احساس گناه یا شرم در شما سعی دارند تا شما را متقاعد کنند از نظر آنها پیروی کنید و با آنها مخالفتی نداشته باشید. پس شاید یکی از اساسیترین و حیاتیترین راههای پذیرش خود این است که به اطرافیان بفهمانید با ایجاد احساس شرم یا گناه نمیتوانند شما را متقاعد کنند. اگر از موضع خود دست نکشیدند شما فاصلهی خود را با آنها تنظیم کنید.
دوره ارتباط با افراد سمی | آموزش کامل مدیریت افراد سمی + ویدئو
نقص را انکار نکنید
در بحث پرسونا و سایه گفتیم که هر دو بخشهایی مجزا از روان هستند که یکی در بخش خودآگاه قرار دارد و یکی دیگر وارد بخش ناخودآگاه شده است.
روان انسان قابلیت این را دارد که برای ایجاد تعادل تلاش کند. این باعث میشود که هرچه تلاش کنید بخشی را انکار کنید و نادیده بگیرید، همان بخش بیشتر تلاش کند تا خود را ثابت کند و در واقع، نظر به اینکه انسان همواره بخش سایهها را در خود انکار میکند، سایههای روان بیشتر اصرار میورزند تا خود را به شما یادآوری کنند.
یونگ معتقد بود انسان رشد یافته میپذیرد هرآنچه در جهان هستی است در روان او هم وجود دارد، پس خود را از ویژگیهای منفی مبرا نمیداند و تنها تلاش میکند تا توسط جنبهی تاریک خود بلعیده نشود و افسار روان خود را دست سایهها نسپارد.
پس یکی از راههای پذیرش خود و رسیدن به شناخت خود این است که نیمهی تاریک خود را که همان نقصها هستند، انکار نکنید و همواره آگاهانه تلاش کنید تا توسط سایهها تسخیر نشوید.
شفقت بخش لاینفک زندگی انسانی است
راههای پذیرش خود بسیارند. وقتی میپذیرید زندگی انسانی سرشار از نقص است، وقتی باور میکنیم دیگران نیز مثل ما از اینکه چطور بهنظر برسند واهمه دارند، وقتی با سختیها و چالشهای زندگی انسانی آشنا میشویم و در نهایت وقتی در مسیر پذیرش خود قدم میگذاریم، یاد میگیریم خودمان و دیگران را به خاطر انسان بودن ببخشیم، شلاقمان را کنار بگذاریم و دست از قضاوت آدمها برداریم. آنجاست که وارد وادی احساس شفقت نسبت به خودمان و همنوعانمان شدهایم و خود را به معنای واقعی پذیرفته ایم.
فهرست منابع:
۱-زندگی تابآورانه، برنه براون، ترجمه آزاده رادنژاد، نشر آموزه
۲-موهبت کامل نبودن، برنه براون، ترجمه اکرم اکرمی، انتشارات صابرین.
۳-بیستویک کار مهم بعد از سی سالگی، جیمز هالیس، ترجمه مرضیه مروتی، بنیاد فرهنگ زندگی.
8 پاسخ
عالی بود ، اما من برای درک و هضم کامل مطلبی اینچنین مهم باید بارها مقاله رو بخونم و ریز به ریز نت بردارم و فکر کنم .فقط خواستم بابت مطلب آموزنده و تامل برانگیز تشکر و قدر دانی کنم
سلام هاله جان ممنون که وقت گذاشتی و مطالعه کردی و بازخورد دادی.
در مسیر آگاهی موفق باشی
سلام استاد مهربانم
ممنون از مطالب بسیار ارزشمندتون ، استفاده کردم
سلام استاد عزیز.
ممنون از مطالب ارزشمندتون.
سلام استاد گرامی
من با واژه سایه با توجه به دوره سایههای شما آشنایی داشتم و در این مقاله با واژه پرسونا آشنا شدم ، واژهای در کنار سایه !!!
هر مطلب از جانب شما سرشار از اطلاعات و آموزشهای مفید هست . سپاسگزارم
درود استاد نازنین
مطلب بسیار جالب و تاثیر گذار و باارزشی بود
من چندین بار خونده و مرور کردم و لذت بردم
سلام استاد گرامی
این مقاله در عین خلاصه بودن بسیار مفید و تاثیر گذار بود برای من واین هنر ودانش فراوان شما رو میرسونه خیلی ممنون بابت انتشار اگاهی در جهان
به نظر من هر روز باید این مطب ارزشمند رو بخونیم
تا ملکه ذهن بشه
سپاس فراوان
بادرود به خانم دکتر فلاح نازنین
ممنون از مطالب ارزشمندی که دراختیار ما میگزارید من با شما به رشد رسیدم وهر روز مطالب جدید از می آموزم و قدمی دیگر به سوی رشد بر میدارم
ممنون از شما