مضحک است که ما انسانها چالش برانگیزترین اهداف و رویاهایمان، یعنی رویاهایی که بیشترین تلاش را طلب میکنند و هیچ تضمینی برای موفقیت ندارند، را وقتی در دایرهی راحتیمان هستیم طرحریزی میکنیم. زمانی که ” کاستمن ” چالشش را برای من مطرح کرد من سرکار بودم، تازه دوش آب گرم گرفته بودم ، غذا و آب خورده بودم، راحت بودم. و حالا که به گذشته نگاه میکنم میبینم که هر بار که تصمیم گرفتهام کار سختی انجام دهم در محیط راحتی قرار داشتم، چرا که وقتی روی مبل لم دادهاید و یک لیوان لیموناد و یا شیک شکلات در دست دارید همه چیز آسان به نظر میرسد.
زمانی که راحت هستیم نمیتوانیم به سوالهایی پاسخ دهیم که قطعا در گرماگرم نبرد به سراغمان میآیند، چرا که اصلا نمیتوانیم آن سوالات را تصور کنیم.
اما زمانی که دیگر در اتاق خنک یا زیر پتوی گرم و نرم خود نیستید آن پاسخها اهمیت زیادی پیدا میکنند. زمانی که بدنتان خسته و کوفته است، زمانی که با درد کشنده مواجهه هستید و به ناشناختهها زل زدهاید، ذهنتان به این سو وآن سو میرود و در آن زمان است که این سوالات مسموم کننده خواهند شد.
اگر از قبل آماده نباشید، اگر به ذهنتان اجازه دهید که در محیطی پر از در و رنج شدید، بی نظم باقی بماند، احتمالا تنها پاسخی که پیدا میکنید پاسخی است که به سریعترین شکل ممکن به رنج و عذاب خاتمه میدهد.
برگرفته از کتاب
نمیتوانی به من آسیب بزنی
” دیوید گاگینز”
به ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید: