قبل از هر چیزی باید بگویم که احساسات ما دست خودمان است، اصلا کامل به ما بستگی دارد که چه حال و روزی داشته باشیم. البته روزگار می تواند سخت شود ولی حال ما می تواند نرم بماند و به استقبال سختی برویم، با لبخند و عشق با وقایع روبه رو شویم.
می دانید مشکل چیست؟
اینکه وقتی شرایط خوب است و مشکلی نداریم برای روزگار سخت آماده نمیشویم، آمادگیمان را بالا نمی بریم و ضعیف می مانیم.
داستان این است وقتی مشکلی پیش می آید قبل از انجام هر کاری برای حل آن، اول به خودمان توجه کنیم که چه احساسی داریم، چقدرحالمان بد است؟ چه خودگویی هایی داریم؟
لازم است در ابتدا جملاتمان را طوری تغییر دهیم که شدت هیجانات منفی کم شود به این معناکه فکر نکنیم الان فاجعه رخ داده، به همین سادگی. حواسمان به رابطه با خودمان باشد. در این شرایط دشوار حواسمان به خودمان و خود گویی هایمان باشد. و اینکه با پیام های ذهنی روی خودمان تاثیر می گذاریم.
- آیا این تاثیر گذاری مخرب است یا سازنده؟
- آیا به خودمان کمک می کنیم یا آسیب می زنیم؟
- آیا زندگی را برای خودمان سخت می کنیم یا آسان؟
- آیا در شرایط سخت از خودمان حمایت می کنیم؟
این سوالات را باید زمانی که مشکلی نداریم از خودمان بپرسیم و به شکل نوشتاری جواب دهیم. باید قبول کنیم زندگی همیشه طبق میل و انتظار ما پیش نمی رود و مدام مشکلاتی پیش می آیند که باید حلشان کنیم و با حل هرمشکل، خودمان هستیم که تغییرات جدی کرده ایم. مانند کودکانی که مسئله ی ریاضی حل می کنند. با حل هر مسئله قابلیت ذهنی کودک ارتقا می یابد.
زندگی سخت نیست، ما برای روبه رویی با سختی ها آماده نیستیم، وقتی با شزایط دشوار رو به رو می شویم حالمان بد می شود در این زمان باید به حال بدمان توجه کنیم و اینکه بپذیرید حالمان خوب نیست و این مسئله اشکالی ندارد، می خواهیم با حفظ تعادل هیجانی خودمان ببینیم این واقعیت و مشکل چه پیامدهایی در بلند مدت دارند. و ما را دعوت به چه تغییراتی می کنند. و اگر که ندانیم چه کارهایی باید انجام دهیم از دیگران کمک بگیریم، مطالعه کنیم، یاد بگیریم تا از پس شرایط سخت فعلی و مشابه آن برآئیم.
با این اقدامات به حال خوب می رسیم. حال خوب نتیجه حل مشکل است نه نبود مشکل.